آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

آرمیتا پری کوچک دریا و رادین پسرک دوست داشتنی

آرمیتا دخترک کلاس اولی

ارمیتا 37و38و39 ماهگی

 سه سال و دوماهگی آرمیتا95/4/26   عیدفطر95 دعوت مهدی بودیم شیرینی قبولیش در مدرسه تیزهوشان پارسا و ایسا و آرمیتا جلو قنات عیدفطر 95 آنا گلی آرمیتا وآب بازی     آرمیتا گلم تولد سه سالگیتو نتونستم مفصل مثل پارسال بگیریم درگیر اسبابکشی بودیم ولی دوبار برات کیک گرفتم که فقط خودمون بودیم بعد از چند هفته اسبابکشی بلاخره روز 95/3/11 رفتیم خونه شهرک نور این روزها پراز حس تشکر وقدردانیم از خدای خودم از معبود مهربونم که همیشه لطفش برای من لایتناهی بوده خدایی که ...
12 خرداد 1395

35تا 36 ماهگی

        دخترگلم امسال تولدت وبا تاخیر میگیرم اخه درحال اسباب کشی هستیم وعروسی خاله بهار نتونستم به موقه تولدت بگیرم . انشاالله خونه جدید برات میگیرم . ...
7 فروردين 1395

33تا34 ماهگی

                      آرمیتا دختر شیرین زبونم خدا راشکر سال 1394 خیلی سال خوب وپربرکتی بود.. خدا را شکر به خاطر روزهای خوبی که داشتیم ...
26 دی 1394

31تا 32 ماهگی

آرمیتا درگذرزندگی 94/9/8 سلام مامانی دخمل نانازم این روزا حالت خوب نیست هرچی میخوری بالا می اری اشتها نداری لاغرشدی  شیرین زبونم گاهی وقتا ی حرفایی میزنی که من میمونم چی بگم   ...
14 آذر 1394

29تا30 ماهگی

  قصه آرمیتا ومدرسه دختر کوچکی  بود به نام آرمیتا که دو سال ونیمش بود.این دخترک مهربان  همیشه  دوست داشت بره مدرسه هر روز به مامان  وباباش میگفت میخوام برم مدرسه معلمم با دوستام  منتظرند میخوام برم درسام بخونم نقاشی بکشم  این کار هرروز دخترک بود.کیفش وکولش میزد میرفت توی حیاط میچرخید چند لحظه بعد در میزد . سلام میکرد میومد داخل میگفت : من خسته ام از مدرسه میام مامان برام خوراکی بیار میخوام مشقام بنویسم معلمم ناراحت میشه  دخترک خیلی هیجان زده و خوشحال میشد وقتی  مامانش به حرفش گوش میکرد واقعا تصورمیکرد از مدرسه اومده کلی...
27 مهر 1394

27تا 28 ماهگی

                                                                                  پارک ملت مشهد                   &...
31 تير 1394

25تا 26 ماهگی

    آنا 1394/3/1 به دنیا اومد ... آرمیتا جون شما دوسال وهفت روز از اون بزرگتری خیلی ذوق میکنی دوستش داری از وسایل ولباساش خوشت میاد میری کمدلباساشو بهم میریزی میگی دارم مرتب میکنم از هرلباسی که خوشت بیاد میاری به خاله میگی این بپوشه خوشگل تره اخرش گریه میکنی حتما بایدلباسشو عوض کنی   آرمیتا و جاده قدیم این روزا یه فیلمی از شبکه یک پخش میشه که اسمش جاده قدیمه ما هرشب اونو دنبال میکنیم قضیه یک گاو ه که جهیزیه یه خانمه که از شهرستان اومدن تهران زندگی کنند این گاوه گم میشه و قضیه پیچیده تر میشه ... برای آرمیت...
10 خرداد 1394

تولددوسالگی ارمیتا

        جشن تولد دو سالگی تولدت مبارک عزیزم بالاخره روز تولدت رسید.. به همین سادگی نازگلکم دو ساله شد ...  البته برای من ساده نبود.... تو لحظه به لحظه این دو سال با بزرگ شدنت من جون گرفتم و از دیدنت لذت بردم.... خیلی دوستت دارم این روزا اینقدر شیرین و بامزه شدی ، مخصوصا اینکه کاملا دیگه حرف میزنی و احساساتت رو بیان میکنی عزیزکم جشن تولدت رو اون جوری که خودم دوست داشتم برگزار کردم و بابا جونت هم حمایت همه جانبه کرد و امیدوارم تو هم وقتی بزرگ شدی و عکسات رو دیدی واین مطالبو خوندی دوست داشته باشی ....تولدت به سبک کفشدوزکی بود و همه تزئینات رو ...
27 ارديبهشت 1394

23 تا 24 ماهگی

    قصه دخترک با ایمان یکی از روزهای خوب خدا دخترکی بود  شاد وسرحال وخندان ، اون روز مامان دخترک خسته وکوفته ازسرکار میاد خونه با خانواده دورهم نهار میخورند بعد دخترک میره توی اتاقش مامان وباباش هرچه صداش میزنند  جواب نمیده  بعد از چند دقیقه نگرانش میشن  میرن اطاقش می بینند دخترک جانماز پهن کرده رو به قبله  مرتب رکوع وسجده میره یک دقیقه حدود هفت باررکوع وسجده میره فقط میگه الله اکبر محمد صلی الله .... مامان وباباش دخترکو توی خلوت خودش تنهاش میزارن تا با زبان کودکیش با خدایش ارتباط بر قرارکند ...........چندلحظه بع...
5 فروردين 1394