آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

آرمیتا پری کوچک دریا و رادین پسرک دوست داشتنی

آرمیتا دخترک کلاس اولی

آلبوم روز نگار اولین سال رادین

1397/5/27 12:08
نویسنده : مامان
717 بازدید
اشتراک گذاری

اینجا قراره خاطرات  یک سال پسرکم رادین ثبت بشه. 

رادین عزیزم بعد از ماه ها انتظار دیدنت روز سه شنبه 1397/10/4دربیمارستان امام رضا به کمک خانم دکتر محسنیان با وزن 3/940کیلو و دور سر 38وقد 52وگروه خونی AB به دنیا اومدی واین روز بهترین روز زندگی ما در خاطرمان ثبت شد .

بعد از یک روز از بیمارستان مرخص شدیم اومدیم خونه که روزای اول خیلی برام سخت بود ولی خاله سکینه کنارمون بود خیلی برامون زحمت کشید .یادت باشه بزرگ شدی برای بیخوابیا وزحمتاش  جبران کنی .

پسرکم وقتی تو اومدی توی زندگیمون خیلی زندگیمون تغییر کرد واقعا خدا را شکر خیلی روزای خوبی است آرمیتا خیلی خوشحاله. خیلی دوستت داره همیشه میگه من باید براش لباس انتخاب کنم کلی کاراتو انجام میده. 

یه شب که داشتی  گریه میکردی آرمیتا دلش میسوخت گفت مامان وقتی من بزرگ شدم بچه دارشدم اگه  بچه اینجوری گریه کرد میبرمش خونه خاله سکینه که ساکتش کنه . آخه آرمیتا جون تا این حد برنامه داره برای خاله مهربونش 

چهل روز اول خوب بودی اصلا اذیت نمیکردی . بعد ازچله خیلی دلپیچه داشتی گریه های سوزناک میکردی که بردیمت دکتر آزمایش داد که فهمیدیم به لبنیات وپرتئین گاوی حساسیت داری . بعد از اون دیگه برای من یه رژیم سخت داد. (تخم مرغ - گوشت - کل لبنیات -هویج - موز - کنجد - ماهی ومیگو وسویا - ارده بادمجون و کلا شیرینیجات وهرچیزی که شیر وتخم مرغ داره نباید بخورم ) این بود حکایت من که مونده بودم چی بخورم روزای سختی بود که هر روز باید دونوع غذا درست میکردم .  

رادین عزیزم امروز 22بهمنه از صبح داره بارون می باره آرمیتا با عمو رفته راهپیمایی و امروز مهمون داریم قراره خاله ها بیان منم حسابی مشغول کارای آشپزخانه ام رادین پسرکم دعا میکنم دل پیچه ت تموم بشه دو روز عصرها خیلی گریه میکنی تحمل گریه هات و ندارم نمیدونم چه کار کنم این روزا هوا خوبه چند روز هم تعطیله  همه رفتن مسافرت  من به خاطر تو هیچ جا نمیرم آرمیتا هم اسیر خودمون شده توی خونه کلافه شده بود عصری با خاله پریسا رفته ساحل چترش هم برده که زیر بارون خوش باشه.......پسرم به امید روزهای خوب وخوش😘

28بهمن 97
پسرکم نمیدونستم که لبنیات گوسفندی هم نباید بخورم چند روز پیش خوردم که دوباره صورتت اگزما زد و اسهال شدی و گریه هات شروع شد رفتیم پیش دکتر رحمتی که گفت خیلی باید رعایت کنی .دیگه خیلی حواسم هست که حتی ناخنک هم نزنم به چیزهایی که منع کرده فقط به خاطر تو پسرکم این سختیها را تحمل میکنمم .اولین مسافرتت هم  25بهمن رفتیم میناب پنج شنبه بازار که شما 51روزه بودی

رادین کوچولو امروز 1 اسفنده وتو برای اولین بار یعنی 57روزگی  اغو گفتی که مامان خیلی خوشحال شد و این روزا می‌خندی که خنده هات صدا نداره 😘  فدایت رادین عزیزم❤
رادین عزیزم اولین روزی که رفتی ولایت بابایی (سغ) 97/12/14بود . وتو 70روزه بودی ❤😘
رادین عزیزم واکس دو ماهگی که زدی خوب بود زیاد اذیت نشدی فقط شب اول یه کم نا آرومی کردی و دیگه از فرداش عالی بودی 
مامان جون این روزا بهترین روزهای زندگیمومه خدا را شکر همه چیز خیلی عالیه از زندگی داریم لذت میبریم 
خدایا بابت همه چیز شکر شکر شکر

پسرکم تعطیلات عید 98ده  روز روستا بودیم خیلی هوا سرد بود بخاری روشن بود و اصلا از اتاق بیرونت نبردیم . قبل از عید سرما خورده بودی دارو بهت دادم که زود خوب خوب شدی . امسال سیزده بدر با خانواده پدری رفتیم روستای ماشکار خیلی خوش گذشت .امسال به علت بارندگی زیاد خیلی هوا خوب شده که از 20فروردین کولر روشن کردیم اون هم فقط دوسه ساعت دیگه خاموش میکردیم پسرم اینا برات یاد داشت کردم که وقتی بزرگ شدی مقایسه کنی چقدر روزها و سالها باهم فرق میکنند برات بهترینها را میخوام پسرکم
  از سه ماهگی هم دیگه صدا از خودت در میاری آ آ آ  دستاتو مشت میکنی میخوری اب دهنت می ریزه  دیگه خوب منو میشناسی با دیدنم میخندی خنده ات دیگه صدا داره

عزیزِ من
عشق که به ماهگرد گرفتن و سالگرد گرفتن نیست..........گندِ عکسِ دونفــره درآوردن تویِ فضای ِمجازی هم نیست، اونم با لبخندهایِ تصنعیِ"مثلا ما خیلی خوشیم با هــم".......عشق یعنی   تا بوقِ سگ سرِ کاره..........از خستگی توانِ راه رفتن نداره اما از خیرِ دو دقیقه دیدنِ چشمات نمیگذره........یهـو ساعتِ یازده شب بهت پیام میده که"دختره بابات یه دقیقه بپر دمِ در که نَسَخِ چشاتم...."....جانِ جانم....عشق پز دادن با پولِ بابات و خوشگلی هایِ افراطیِ "مثلا قشنگِت" نیست..........عشق اینه کهدو ماه حقوقشُ میذاره یا از پولِ توجیبـیِ ماهانه اش که برا تـو یه کادویِ کوچولو بخـره، واسه دیدنِ یه لبخندِت.........برقِ شادیِ تو چشمات....آره عزیزم  .....عشق جار زدن نداره..........پول خـرج کردنم نداره.........عشق فقط دو تا "قلـب" میخواد برایِ تپیدن و دوتا دستِ قوی برایِ محکم چسبیدنش........همیــن.........عشق جانم همین که برای من باشی تمام دنیاست عاشقتم

رادین عشق مامان
این روزا بهترین روزای زندگیمونه خدا را هزار بار شکر میکنم به خاطر سلامتی و آرامشی که داریم 
❤رادین عزیزم این روزا که من مرخصیم همش تو خونه ام آرمیتا هم خیلی خوشحاله صبح ها دیر از خواب بیدار میشیم و صبحانه و نهار و شام با هم هستیم ..❤.پسرکم خیلی آروم وخوش خنده ای که خاله اسم تو گذاشته پسره خوشحال کلا زیاد می خندی به هر که ببینی لبخند میزنی . اصلا اذیت نمیکنی😘  مامان فدات بره رادینی که اینقدر مظلومی صبح ساعت ده یازده بیدار میشی میارمت پای تلویزیون  شبکه پویا نگاه میکنی خیلی خوشت میاد
🌺🌹💐💐🌷 
از روز 4 تیر که شش ماهگیت کامل شد برات غذا شروع کردم  شش روز اول فقط فرنی درست کردم با شیر مادر بعدش دو روز حریره بادام بهت دادم که یه کم صورتت خارش داد نا آرومی کردی دیگه برات درست نکردم  از هفته سوم مرغ ابپز کردم با برنج خورد شده و چند قطره روغن زیتون بهت دادم که خیلی دوست داشتی

واکسن شش ماهگی را یک هفته بعد10تیر بهت زدن به خاطر اینکه مریض بودی و دارو استفاده میکردی.. 
اولش که بهت زدن جیغ زدی گریه کردی و بعدش آروم شدی خدا را شکر خوب بود خیلی اذیت نشدی تب خفیف تا سه روز داشتی که آستامینوفن بهت میدادم

[الان پنج ماهه هستی خیلی خیلی تغییر کردی دیگه قهقهه می خندی آدمهای دور و برتو میشناسی قلط  میزنی روشکم می خوابی  . توی پنج ماهگی ابله مرغان گرفتی که خدا را شکر خیلی اذیت نشدی سبک بود 
خدا را شکر خدا را شکر 😘از دوماهگی  دیگه کلا پسر خوش اخلاقی شدی همه بهت میگن پسر خوشحالک به هر که ببینی می خندی 
فدات بره مادر اصلا اذیتم نکردی خیلی خوابت خوبه شب که خوابیدی یازده ظهر بیدار میشی

 از پنج ماهگی  تلاش میکنی سینه خیز بری ولی هنوز نمیتونی  😊
جوراباپتو در میاری میذاری دهنت 🙈 کلی صدا از خودت در میاری دد بو با ای یا هد عه عی اق ایا هه قا و ...
فدای صدات بشم ❤ حدود دو هفته هست که میذارمت بشینی😊 به جز روی پا و تو ماشین که خوابت میگیره و لالایی برا خودت به سبک خودت میکنی دیگه هر جا خوابت بگیره شروع میکنی 😅
بعد حسابی به من وابسته ای تا از جلوت رد میشم نق نق و لوس بازیات شروع میشه که بگیرمت🙃
خدا رو شکر بغلی نیستی فقط باهات بازی کنیم و سرگرمی میخای🤗
خیلی هم اجتماعی و خوش خنده ای فدات بشم 😘

رادین مامان از اول مهر رفتم سره کار و خاله بهار میاد پیشت ازت نگداری میکنه خیلی برات زحمت میکشه روزای اول نمی فهمیدی که من خونه نیستم هیچ عکس العملی نداشتی چند روز بعد که میومدم خونه منو با مقنعه میدیدی تعجب میکردی ونگاه بهار میکردی بعد سرت میچرخوندی نگاه من میکردی مونده بودی که کدوم مامانته. این روزا اصلا اذیت نمکنی صبح که من میرم خوابی بعدش که بیدارشدی خاله  پوشکت عوض میکنه صبحانه ونهار بهت میده .

رادین پسرک خوش خنده من امروز 98/8/21 است .

اولین دندونت پایین سمت راست توی هشت ماهگی سر زد ویک هفته بعدش سمت چپ سر زد . و ده ماه بودی که دندون بالا سمت راست سرزد بعداز یک هفته دندونه بالا سمت چپ هم سر زد ... الان چهارتا دندون داری  . آرمیتا که خوابیده میری دست وپاش وگاز میزنی .

98/9/12 رادین عزیزم این روزا خیلی اذیت میکنی اصلا نمیشه چند دقیقه تنهات بزاریم . از مبل ومیز میری بالا بعد بای بای میکنی . از خودت صدا در میاری هاپو میشی بعدش میای گاز میگیری نفس مامان ازبس که به منو آرمیتا گاز گرفتی دیگه کلافه شدیم وقتی میای سمت ما میترسیم .

رادین پسرک نازم اولین کفشی که برات خریدم ده ماهه بودی تازه شروع به راه رفتن کرده بودی . کفش قرمز سایز 22بود 

رادین مامان روز 98/9/19 خیلی روز بدی بود . روزی که امیر حافظ داداشم عزیزم آسمانی شد خیلی سخت میگذره این روزا دوست ندارم از این رزای سخت برات بنویسم . پسر عزیزم امیدوارم همیشه سالم باشی وبا شادی زندگی کنی 

سال 98 روزای خوب وبد داشت ولی روزای بدش خیلی زیاد بود اتفاقات امسال خیلی ناگوار بود . از رفتن امیر حافظ و سیل وزلزله و وشهادت قاسم سلیمانی و سقوط هواپیما و واخر سال هم ویروس کرونا که کل جهان را گرفته خیلی نگران کننده است . از 20بهمن  98 که این ویروس تشخیص داده شد دیگه جرات نداریم که بیرون بریم . از اون روز همش توی خونه قرنطینه هستیم برای عید هم هیچ خریدی نکردیم سفره هفت سین هم پهن نکردیم هیچ دید وبازدیدی هم نداشتیم . خدا یا روزای خوب برگرده 

رادین قشنگم الان یک سال وسه ماهه هستی خیلی چیزا یاد گرفتی و وقتی بهت میگیم عصبانی شو صدات وکلفت میکنی میگی ماماماماننن 

چشمک میزنی لبات وغنچه میکنی خیلی بامزه میشی  بچه هاخیلی دوستت دارند. تازگیا همش دوست داری میگی بالا میخوای بری رو مبل یا تخت بپری پایین که خودتو پرت میکنی . گوشی رابر میداری میگی اهنگ( آنگ ) شروع میکنی به رقصیدن خیلی کارای با مزه میکنی 

   

 

 

 

 

 

پسندها (7)

نظرات (6)

فروشگاه مدشو
27 مرداد 97 15:15
سلام حراج تی شرت و کتانی به قیمت قبل! www.modsho.com
fatemhfatemh
27 مرداد 97 21:32
همیشه به خوشی
مامان صدرامامان صدرا
28 مرداد 97 22:06
محبت
مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
2 مهر 97 8:58
مبارکش باشه. گل
❤️Maman juni❤️Maman juni
25 آبان 97 6:43
ej Janam 🥰🥰
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
28 آبان 97 8:07
خدا حفظشون کنهگلمحبت
مامان
پاسخ
ممنون لطف داری . انشاالله همیشه سلامت باشی