تولد دو سالگی رادین
رادین عزیزم تولد دو سالگیتو دو شب گرفتیم یک شب با خانواده مامانی ویک شب با خانواده بابایی
آخه تولد تو و بابابزرگ یک روزه و ماهم جشن تولدتون را خونه بابابزرگ با هم گرفتیم که همگی دور هم باشیم خیلی بهت خوش گذشت . این روزا کلی حرف زدن یاد گرفتی خیلی خوب حرف میزنی تا امروز که دو ساله شدی همه را میشناسی جملات و خیلی خوب تکرار میکنی
کارای بامزه ای که این روزا انجام میدی
@میری جلو آسانسور صدا میزنی مامان کاری نداری میخوام برم سره کار با عمو سیروس پایین منتظره
@میگی میخوام ماشین بخرم مثل ماشین عمو عبدالله
@هر روز میگی وای دیره مشقام ننوشتم یه دفتر و مداد بر میداری خط میکشی میگی مامان بیا دعوام کن . بخاطر اینکه ما بعضی موقع ها به آرمیتا دعوا میکنیم شما هم تقلید میکنی
@خیلی کارای بامزه میکنی داشتی بازی میکردی من و بابایی داشتیم حرف میزدیم میگفتم از پنج شنبه دیگه به رادین از شیر بگیرم حواست به. بازی بود ولی کاملا به حرفهای ما گوش میکردی گفتی مامان پنج شنبه شیر بده گناه دارم کلی با بابایی خندیدیم پسر بامزه من فدات