15 تا 16 ماهگی
..
سلام دخترکم
از کارات بگم. توی این مدت روز به روز شیرینتر و خوش اخلاقتر و باهوش تر میشی. اعضای بدنتو میشناسی نشون میدی ... تازگیا از درو دیوار بالا میری شیطنتت واقعا نگران کننده است به آشپزی علاقمند شدی یه ظرف بهت میدم با قاشق بهم میزنی سرگرم میشی کلی با ظرفا بازی میکنی .... همه بچه هارو میشناسی نزدیک خونه هرکی میرسیم اسمشو صدا میکنی چند روز پیش رفتیم خونه عمو توی کوچه بودیم میگفتی طاها طاها ... پویان خیلی بادیدنت ذوق میکنه همش میخواد بوست کنه ... رفتیم عروسی با پویان وسط میرقصیدی ... این مدت اصلا اشتها نداری لاغر شدی ایراد میگیری همه بهم میگن چرا به بچه نمیرسی . شرایطم خیلی سخته ولی تمام سعیم مکینم وقتی از اداره میام خونه خیلی خسته ام همش مثل جوجه که دنبال مامانشه دنبالم راه میفتی میگی مامان مامان زیاد تکرار میکنی مدام بهم آویزون میشی میگی نانا بده آب بده دلم برات میسوزه .....
گوشی رو برمیداری قدم میزنی با خودت حرف میزنی میگی الو الو علی علی بیا ... با صدای هر آهنگی سریع میرقصی دست میزنی ... وقتی از اداره زنگ میزنم باهات حرف بزنم کلی ذوق میکنی هر سوالی میکنم جواب میدی بهت میگم گربه چه کار میکنه سریع میگی میو میو .... زنبور چی میگه میگی وز وز ... کلی میخندیم این روزا خیلی ددری شدی پشت در میشینی جیغ میزنی میگی باز باز ... عاشق پارک رفتنی تاب تاب عباسی میخونی
93/6/16یک شنبه عصر رفتیم قشم کلی برات خرید کردیم.خیلی خوش گذشت شبش رفتیم شهربازی خیلی ذوق زده شده بودی آخه اولین بارت بود رفته بودی شهربازی همه اسباب بازی ها رابا هم میخواستی یک ساعت ونیم بازی کردی دیگه اخرش هم با گریه بردیمت سه روز قشم بودیم برات خوش گذشت از پله برقی زیاد خوشت میاد بابایی هم تنهایی میذاشتت روی پله میرفتی بالا ذوق میکردی دنیایی داری واسه خودت عسلم ...
قصه دخترک تنها
دخترک الان یک سالشه وچهار ماهشه مامان وباباش از صبح میرن سره کار تا ظهر میان خونه خاله این دختر از اون نگه داری میکرد .حالا خاله دخترک دانشگاه قبول شده رفته شهرستان .دخترک دلش گرفته وقتی میبینه خالش پیشش نیست چادرشو بر میداره توی خونه میگرده میگه پری پری .... کسی نیست نگهش داره . این روزا ایراد میگیره کم اشتها شده بغض میکنه به هر دلیلی سریع گریه میکنه حالا مامان وباباش موندن که چه کار کنند آخه این دخترک یک سال باخالش کنار هم زندگی کردند حالا که جدا شده براش خیلی سخته ... صبحا میخوابیده تا دیر وقت صبحانه ونهار به موقع میخورد الان باید ساعت شش بیدار بشه اماده شه که ببرنش مهد کودک یا خونه آشنایی .. .... برای دل کوچیک دخترک دعا کنید....