17 تا 18 ماهگی
روزی روزگاری نزدیکای غروب بود فرشته کوچک مثل همیشه با لب خندون از خواب ناز پاییزی بیدار میشه .مامانش میگه آماده شو بریم خونه دایی پیش پویان دخترک هم از شوق بیرون رفتن وپویان ذوق زده میشه کیف لباساشو بر میداره جلو در حیاط که میخواستند برن بیرون دخترک بر میگرده میگه مامان( لو لو لو ) مامان بیچاره منظورشو نمیفهمه با هم میرن توی اتاق جلو آیینه اشاره میکنه به رژلب مامانش واقعا مونده بود چه کار کنه دخترک هم از فرصت استفاده میکنه کل صورتشو قرمز میکنه با یه ناز وعشوه ای میگه حالا بریم .. مامانش تعجب میکنه صوتشو پاک میکنه باهم میرن بیرون سوار تاکسی که میشن مامانش متوجه میشه که کیف پولشو جا گذاشته (از دست این دخترک ) .... خدا را شکر راننده متوجه میشه ومیگه مشکلی نیست ...بلاخره رسیدن خونه پویان ... دایی وخاله های دخترک اونجابودند پرسیدن چرا دیر اومدی وقتی قصه دخترک راشنیدند کلی باهم خندیدند این بود قصه دخترک باهوش ولی شیطون
دختر گلم ،نفسم،عشقم ،الهی قربونت بشم من وبابا یی هرروز خدارو به خاطر داشتن تو شکر میکنیم مخصوصا وقتی یه شیرین کاری میکنی یا چیزی میگی اونوقته که دوتامون میخوایم درسته قورتت بدیم و قربون صدقت میریم.خدایا صدهراز بار شکرت به خاطر این نعمت زیبات که اومد و زندگی مارو شیرین کرد.
شیرینکاریهای دخترک تا هیجده ماهگی
جایی که میریم اول میگی سلام وبعضی وقتا میگی یا الله به همه دست میدی ..
خوبی ، چطوری ، بوس .برو ، بیا ، .پایین ، بالا..میسی :مرسی..خوشله : خوشگله..گوشی ،اَلو
خاله ، عمو ، عمه جون ، دایی جون ،دندایی :زندایی ، مامان جون ، مامانی و بابایی رو هم که خیلی وقته میگی خلاصه همه رو خوب صدا میکنی و به اسم میشناسی راستی به عمو بهنام میگی عمو مهنام
امیرحافظ : حافظی یاسمن : یاسی عمو علله : عمو عبدالله دوست دارم: دوشت دام آله : آره،میگم آرمیتا تو جیگر منی میگی آله
وقتی یه گل میبینی میگی گله گله شعر من گلم که میخونم همراهی میکنی همون اولش میگی پرپر
قاشت : قاشق آخال : آشغال هرموقع خونه کثیف باشه و رو زمین آشغال ببینه میگه مامان آخال یعنی اینکه بردار قربون دختر تمیزم بشم
دسال : دستمال عاشق دستمال و دستمال کاغذی هستی تا میبینی میگی دسال و وقتی میدیم بهت دور دهنتو تمیز میکنی.وقتی هم من میخوام گردگیری کنم فوری میای دستمالو بهم میدی
خلاصه اینکه هرچی میگیم فوری میگی و مثل طوطی شدی و اگه من بخوام همه رو بنویسم باید یه روز وقت بذارم ولی تا اونجایی که یادم بود و اون جالبهاشو نوشتم تا وقتی بزرگ شدی بخونی و بدونی چیکارها میکردی
بالا و پایین رو هم اشتباه میکنی .... وقتی غذا درست میکنم بیچارم میکنی میگی منم بیام سر گاز و آشپزی کنم فدات بشم که انقدر دوست داری آشپزی کنی یه دونه کفگیر یا ملاقه برمیداری دستت که غذاهم بزنی بعدش که نمیذارم میری سراغ کابینتها و میریزی بیرون
تا مداد یا خودکار میبینی میگیی نقاشی ) نکاشی ) دیگه دنبال کاغذ میگردی که خط خطی کنی .کتاب علی ومهدی حسابی خط خطی کردی
تاب تاب عباسی رو هم میتونی بخونی میگی تا تا عباسی خدا نناری بغل بابا.
میری دم در حموم وای میستی و میگی مامان حموم آب بازی اخه عاشق آب بازی هستی وقتی بریم حموم تاروی سرت آب نریختیم دوست داری تو حموم باشی ولی وقتی اب بریزیم خوشت نمیاد فرار میکنی
وقتی یکی کاری میکنه که خوشت نمیاد مثلا میخوایم بغلت کنیم یا بوست کنیم میگی نکن ولم کن
خوردنیهای مورد علاقه دخترک
سیب زمینی : عاشق سیب زمینی هستی به هر شکلی که پخته شده باشه
تو میوه ها هم خیار رو خیلی دوست داری... موز هم یه وقتایی میخوری ولی عاشق هندوانه ای اصلا سیر نمیشی
نون : نون رو هم خیلی دوست داری
بستنی روزی یکی حتما میخوری ( در یخچال باز میکنی میگی بسنی بسنی )
رانی باشیرینی هم دوست داری
آرمیتای عزیزم یک سال و نیمه شدی و واکسن 18 ماهگیت رو هم تاریخ 93/9/2زدیم به علت سرماخوردگی مربی بهداشتت اجازه نداد ویک هفته دیر تر واکسن زدی تمام دلخوشیم این بود که تا زمان مدرسه از شر واکسن خلاص میشیم ولــــــــــــــــــی این آخرین واکسن اینقدر سخت بود که خاطرش هرگز از ذهنم پاک نمیشه . دخترک کوچیک من 48 ساعت تمام حالت بد بود و تب داشتی و پاهاتو نمیتونستی تکون بدی و فقط تو بغلم بودی و مثل آدم بزرگا ناله میکردی هرکیو میدیدی میگفتی پا درد الهی فدات شم برای من که خیلی سخت گذشت .. حال خودت که نمیدونم چقدر بهت سخت گذشته ... یک روز مرخصی بودم دیگه عمه مرضیه کنارت بود کلی برات زحمت میکشه انشاالله بزرگ شدی یادت باشه جبران کنی ... وقتی نمیتونستی راه بری بازی کنی آرین به هرچیزی دست میزد میگفتی منه منه ایراد میگرفتی واسباب بازی هاتو نمیدادی بازی کنه ....